*ما هیچ مسئولیتی در قبال آسیب های مغزی ناشی از خواندن این مقاله نداریم، پس لطفا با مسئولیت خود مطالعه کنید.
یک روز در دفتر
فقط به این دلیل که روی صفحه است به این معنی است که می توانید روی آن شرط بندی کنید.
ما می توانیم وارد این دنیا شویم.
خب ما همانی هستیم که هستیم.
زندگی هست؟آگاهی انسان چیست؟این وضعیت را می توان در یک لحظه تصمیم گرفت!
این فقط یک بازی است!بازی ای که به نحوه زندگی در آن محیط فکر می کند!
این چیزی است که اتفاق می افتد!خیلی خوب؟
آیا دنیایی که اکنون می بینید یکی است؟حافظه ساخته شده
منظره ای که با آن آشنا بودم عالی بود؟فکر؟
آیا این لحظه به اصطلاح عظمت زنده فوق العاده بود؟
من چیزی جز من نیستم و چیزی جز من نیستم، اما می توانم ادعا کنم که آگاهی من قطعاً با شما متفاوت است.
به عنوان مثال، اگر شخصی سر شخصی را در صفحه نمایش قطع کند، آیا شما یک خارجی هستید؟
در مورد اتفاقاتی که میتوانست در واقعیت رخ دهد چگونه فکر میکنید و بعد از اقدام، اقدام کنید؟
اگر قدمی بردارم کجا معنا دارد؟
به طور جدی، این مفهومی است که در اطراف شناور و شناور است.واقعا
در واقع، آنچه می توانید ببینید ممکن است همان چیزی باشد که نمی توانید ببینید.
آقای سایتو!همیشه خنده دار است، اما امروز به خصوص خنده دار است!
خیلی شکسته! !! !! !! !!
تعجب می کنم که چه اتفاقی افتاده است ...
آه!رورکو چان!
سایتو سان کاملاً شکسته است و حتی جواب نمی دهد، فقط صحبت کردن به تنهایی منزجر کننده است!
مهم نیست چند بار صداش می کنم، حرف هایی می زند که من به تنهایی نمی فهمم...
چی کار می خوای بکنی؟حتی اگر آن را به حال خود رها کنم، خزنده و تحریک پذیر است.
مقایسه بین گربه و کوسه است.از آنجایی که یک هیبرید یکپارچه است، به وضوح نمی توان آن را به عنوان یک داروی ضد افسردگی استفاده کرد، اینطور نیست؟
آیا می توانید بفهمید که ما به هم متصل هستیم؟حتی اگر نمی خواستم آن را بخواهم، دیگر خیلی دیر شده بود.
متأسفانه باعث خوشحالی من می شود.
من و تو نمیتوانیم با تأثیر باشکوه از بین نرویم.
به عنوان یک شخص ثالث با فضیلت واقعی با عقده حقارت غیرقابل تحمل خواهد بود.
در نهایت آنجا بود، اما هنوز مثل یک دانه شن آنجاست.
فقط تا زمانی که سلول به حیات خود ادامه می دهد، ادامه می یابد، بنابراین هر کدام خوب است.
درست تر است که بگوییم اینطور بود.
به جای انجام هر چه بیشتر، چاره ای جز پذیرش این نیست که هیچ چیز قبل و بعد وجود ندارد.
احساس پوچی و عجیبی که پس از آمیزش مکرر باقی می ماند، شبیه احساس شناور شدن در اعماق دریا است.
حالا دوباره، شما هستید؟فکر می کنم هستم اما مطمئن نیستم که هستم.نمیدونم برای شما هم همینطوره
آیا احساس نمی کنید که ناامیدی که پس از حمله به شما احساس می شود و احساسی که هنگام رها کردن هوشیاری خود به شما دست می دهد مشابه هستند؟
در دنیای پوسیده ای که فقط تاریکی در آن گسترش می یابد، شاید بهتر باشد که هر دو طرف رها شوند و هیچکس نمی تواند انکار کند که به اندازه ماری که در آسمان پرواز می کند، برازنده است.البته من آزمایش را انجام دادم و نتایج را خلاصه کردم، اما ظاهراً بی معنی بود.
مثل اینکه رمان های ناکاجیما و کنجی اوتسوکی اضافه شده و بر 2 تقسیم شده اند... در هر صورت، مطمئن نیستم که کامل است یا شکسته (گیج شده)
ریو کان، فکر نمیکنم کسی این را بفهمد یا بگوید...
انگار باید فعلا تنهاش بذارم...
پس از آن سایتو حدود دو ساعت به تنهایی به صحبت ادامه داد...
بعد از مدتی...
·····آه! !! !!
ناگهان یادم آمد! ! ! ! ! ! ! !
آ!به خودت اومدی سایتو سان؟ ? ?چه چیزی را به خاطر می آورید؟ ? ?
عاقلانه فکر کن!اونوقت میرم بیرون
باشه فهمیدم(؟؟؟؟؟؟؟؟)
هوم، چیه، سایتو سان چی یادش اومد؟
باکارا چان... تو همونی که دیوونه شدی نه؟
شاید همینطور... آه! ! ! ! ! ! ! !
(آیا همه آنها خنده دار نیستند...)
پایان
コ メ ン ト